Tuesday, December 04, 2007

سال های سگی

آن روزها احمد گلشیری را کم و بیش هر روز می دیدم. در مکانی در چهار باغ اصفهان . ازش می پرسیدم؛ " از سال های سگی چه خبر ؟" جواب میداد ؛" همچنان سگی است و ادامه میداد" تو قفس س. یه قلاده بزرگ هم به گردنش س. آ نیمیذارن که بیاد تو بازار ." منظورش این بود که هنوز در اداره ارشاد گرفتار است و زیر قیچی سانسور و اجازه چاپ هم هنوز به ان نداده اند . این سروده که به همین نام است( سال های سگی) را برای او سرودم اما هرگز فرصت آن نشد که برایش بخوانم . کوچی غریب و نا آشنا گریبانم را در این سال های سگی گرفت . اصل این سروده و دیگر دست نوشته هایم و کتابها همراه با وسایل شخصی دیگر اکنون در مزدور خانه اصفهان، قلاده به گردن است و در قفس و اجازه آزادی هم ندارد . با این وجود آن سروده را در غربت دوباره در ذهن خویش ساخته و پر داختم گرچه شاید همچون ان نخستین نباشد . میدانم که سال های سگی احمد گلشیری(رمانی از ماریو بارگاس یوسا با ترجمه احمد) اکنون در بازار است. خبرش را شنیدم .
پیشکش به احمد گلشیری ، شاد روان هوشنگ و همه آنهایی که در این سالهای سگی اگر سال های سگی را نخوانده اند دست کم با گوشت و پوست خویش چشیده اند .






اين منم
پشت اين دردهاي سي ساله بي شمار
اين منم
پشت اين درهاي تو در توي
اين روزهاي لعنتي
اين منم
در پشت و پستوي اين سالهاي سگي
آن طرف اين ماههاي تاريك و بي ماه و روشني
اين هفته ها
اين روزها
ساعتها و دقيقه ها
اين لحظه هاي بي خودي
اين منم
پشت اين درهايي كه رو به "هيچ"
باز مي شوند
اين منم
آن سوي قابي از پنجره هايي كه
هيچ گاه
باز نمي شوند
اين منم
پشت اين ديوارهاي سنگي وسخت
بي روزنه
كه تا سقف آسمان كشيده شدند
اين منم
اينجا نشسته ام
در درون دخمه اي
تاريك و سوت وكور
اين منم
من
و
تنها من
مسعود مجيری
اصفهان ـ تابستان ۸۱

0 Comments:

Post a Comment

<< Home